- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مرثیۀ حضرت ام البنین سلاماللهعلیها
آفتاب عـشق و ایـمان حـضرت امّالبنین جـلوه گـاه حیِّ سبـحان حضرت امّالبنین مادر پـروردگـار جـود و ایـمـان و ادب پادشاه مُـلک احـسان حـضرت امّالبنـین صاحـب عـلـم الـهـی راز دار ذات حـق آگه از پـیـدا و پـنهـان حضرت امّالبنـین معنی خُلـق عـظـیم و مصدر ایـمان کل عارف و عالم به قرآن حضرت امّالبنین حـضـرت عـبـاس باشد مـاه تـابـان وفـا در ادب خورشید تابان حضرت امّالبنین مـادر عـبـاس بـی هـمـتـا شـهـنـشاه وفـا هـمسر مولای خـوبان حضرت امّالبنین همچو او را کی بدیده چرخ در دور زمان واحد و یکـتای دوران حضرت امّالبنین درد مقداد است دوری از حریم پاک او هست بر هر درد درمان حضرت امّالبنین
: امتیاز
|
زبانحال حضرت ام البنین سلاماللهعلیها
مـادرِ عباسم و عـشقم حسینِ فاطمهاست خوش به حالم نامِ من امّالبنینِ خادمهاست قطرهای بودم ولیکن وصلِ دریا گشتهام زوجۀ شاه و کـنـیزِ بیتِ زهـرا گـشـتهام هرگز از دامانِ او دسـتم نمیگـردد رها ذرّهای از خاک باشم در حـریمِ این سرا آنکه از باغش شود هفتاد و دو گل بهترین کـربلایش محشری بر پا نماید در زمین سر نَهـم بر آسـتـانش با کـمـالِ افـتـخـار کز حسن دارم صفا و از حسینش اعتبار نور میبینم در این دو از چراغِ کیستـند باورم جز آفـتابِ یاس و حـیدر نیـسـتـند هر دو سعـدِ اکبرند و بر خلایق برتـرند سیّدِ عـالی مقـام و هر دو عـالم سرورند شکرِ حق گویم که هستم از محبّانِ بتول تا طوافِ جان کنم بر گردِ طفلانِ بتول!
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت ام البنین سلاماللهعلیها
پرواز کرد، علقمه را؛ با پری که نیست یک مشک اشک داد، به آبآوری که نیست با بـیـرقِ سـیـاهِ شـب اُمُّالْـقَـمر گـریـست آخر در آسـمان؛ قـمـرِ دیگری که نیست مقـتـل از آتـشِ در و مـادر شــروع شـد از مادری که بود، به پشتِ دری که نیست سر را گذاشت، روی زمین؛ آی گریه کرد دَم را گرفت، از دَمِ نوحهگری که نیست در روضه تا دو دست عـلمدار، شد جدا دستی کشید روی سرِ او؛ سری که نیست هَـلْمِـنمُـعـین؛ نگـفـت، بـیـا امِّبـیبـنـیـن امـا دویـد، بـا هـمۀ لـشـکـری که نیـست وقتی به قـتـلگـاه، رسـیـد آی ضـجّـه زد جای برادر و پـدر و؛ مـادری که نیست میگفت، بچـههام، فـدای سـرت حـسـین اصـلا فـدای تو نـفـسِ آخـری که نیـست با گـریۀ ربـاب، دلـش بـاز هـم شـکـست شرمنده شد برای علیاصغری که نیست
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت ام البنین سلاماللهعلیها
خـانــمـی کـه ادبِ نـفــس ز داور دارد بیسبب نیست دمِ زمـزم و کـوثـر دارد او که اصل و نسَبش پاک چو دریا باشد گوهـری هـست که با اصل برابـر دارد یاسمینی که قَدَش قامتِ سروِ چمن است سعدِ اختر، رُخِ چون مـاهِ مُصَـوَّر دارد آرزومندیِ او هـم نـفـسی مـثلِ علیست سر به حمد است که چون آینه همسر دارد گویی از روحِ مجَـسَّم بـسـرشـتـند تنـش یا در این خانه عـلی کـوثـرِ دیگر دارد یـلِ حـیـدر که شـنـیـدیـد صفِ کـربـبـلا یک تـنه صاعـقهای بر دلِ لشکـر دارد آنکه در ظهرِ عطش بانگِ اخا سر داد ست مطـمـئن بود کـنـارش چـو بـرادر دارد او که خشکیده گلو رفت و ولی باز نگشت آه! از خـونِ گـلـویش چه لـبـی تـر دارد آنکه آراسته با زیـورِ حُسن است هـنوز افـتخارش که چـنین عـالـمه مـادر دارد او که خود بانوی دلسوخته وُ مضطرب است میدهـد حاجتِ هر که دلِ مضطر دارد عالمیان همه مبهوت از این معـرفت اند این چه عشقیست که بر آلِ پیمبر دارد!
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
گداى خوشه چینم تا قیامت خرمن او را كه حسرت میكشد فردوس عطر گلشن او را چنان مشكل گشا، باب الحوائج، كاشف الكرب است گـرفـتـنـد اولـیـا الله عــالــم دامـن او را ندیدم سربلند و سرفرازى را مگر اینكه بدیدم محضر اُمُّ البنین خـم گردن او را امیرالمؤمنین همسر، ابوفاضل پسر، به به بنازم این مقام و جاه و شأن احسن او را عباى مرتضى را وصله كه میزد گمان دارم كه نخ میكرد جبرائیل بعضاً سوزن او را زیارت میكنم جاى رباب و نجمه و زینب مـزار اطهـر او را، معـلا مـدفـن او را اگر دیروز جارو كرد زیر پاى زینب را كنون جارو كشند اینسان ملائك مسكن او را به او گفتند عباست صدا میزد حسینم كو؟ نـشانـش داد زینب پـارۀ پـیـراهن او را اگرچیزی جز این میماند از عباس، میدادند فقط دادند دستـش تكه تكه جوشن او را عمود آهنین، دستان مقطوع، نه نه اینها نه فقط شرم از رباب انداخت بین خون تن او را رباب از در كه میآمد دل ام البنین می ریخت غم لالاییاش میبـرد بالا شـیون او را
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
باز کـن چـشـمان از انـدوه مالامـال را چار داغ تازه داری، چارفصل سال را پا به پای چار فصل داغ هایت مثل ابر بارها خون گریه کردم، منتهی الآمال را منتهی الآمال آورده است، حتی دشمنان گـریه میکـردند این پـروانۀ بیبال را پای عشق آمد میان، دست کریمت باز شد عشق میبندد همیـشه پای استـدلال را داغ پشت داغ، پشت داغ، پشت داغ ...آه داغداران خوب میفهمند این احوال را از شهامت مانده بر دوشت مدال افتخار کم خدا انداخت بر دوش زنی این شال را چار داغت را نیاوردی به رو، گفتی حسین کرد بـارانی سوالت، روز استقـبال را عشق تو خون خدا و عشق ما عباس توست او که از حق جای دستانش گرفته بال را مادر دریا ببخش این شعر در شأن تو نیست کاش میبستم به مدحت این زبان لال را
: امتیاز
|
زبانحال حضرت ام البنین سلام الله علیها
آتـشی در دلـم از داغ تـو افـروخـتهام آه چـون دود رود از جگـر سوخـتهام ریسـمانی شده این اشک مـدامـم گویا مـژهام را به سـر دامن خود دوخـتهام چار پروانه کشیدم به روی خاک بقیع شمعی از آه در آن بین بر افروختهام دلخـوشم نوکـر تو شد پـسـر مـادر تو کم بها یوسف خود را به تو نفروختهام مثل قربانی نذری به رهت شکـر خدا پخـش در کـرببلا شد همه اندوخـتهام
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت ام البنین سلام الله علیها
الـسلام ای مــادر ایــثـار یا اُمُّ البـنـیـن دلخـوشـی حـیـدر کـرار یـا اُمُّ البـنـیـن وقت توصیف تو ای بانو زبانها لال شد مدح تـو بالاتـر از گـفـتار یا اُمُّ البـنیـن جز تو در عالم کدامین زن برای زینب است بعد زهرا بهترین غمخوار یا اُمُّ البنـین تو همانی که به عشق قبلۀ عالم حسین تربیت کـردی سـپه سـالار یا اُمُّ البنـین خوش به حال هر که چون تو غیر گریه بر حسین تـا دم آخــر نـدارد کـار یـا اُمُّ الـبـنـیـن مـادر یـل ها سرت را تا ابد بالا بگـیر دست از شرمنـدگی بردار یا اُمُّ البنـین جان عباست بیا بس کن، برایت خوب نیست گریه با این چـشم های تـار یا اُمُّ البنـین بیشتر از هرچه غم در سینهات داری تو را پـیـری زیـنب دهـد آزار یـا اُمُّ البـنـیـن خوب شد ماندی، ندیدی که حسین افتاده بود بین مقـتل تـشنه و بییـار، یا اُمُّ البنـین خوب شد ماندی ندیدی زینب افتاد از نفس از حرم تا قـتلگه صد بار، یا اُمُّ البنـین خوب شد ماندی ندیدی خیمه ها می سوخت در آتـش بـیـن در و دیـوار یـا اُمُّ الـبـنـیـن خوب شد ماندی ندیدی کاروان را بی حسین در میـان کـوچه و بـازار یا اُمُّ البـنـیـن خوب شد ماندی ندیدی بر فراز نیزهای خورده از پهلو سرِ سردار یا اُمُّ البنین خوب شد ماندی ندیدی خندۀ مستانه بر اهـل بیت احـمـد مخـتـار یا اُمُّ البـنـیـن
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
دل تو جـز به غـم و درد آشیـانه نبود انیس و یار تو جز اشکِ دانه دانه نبود اگـر چه بـود به دل مـاتـم عـزیـزانت به غیر وای حسین بر لبت ترانه نبود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت ام البنین سلام الله علیها
پـاس ادبـم بود که حـق معـتـبرم کرد خاک در زهـرا شدم و تاج سرم کرد شرمندۀ زینب شدم از خادمی خویش او خواند مرا مادر و شرمنده ترم کرد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها
مـادرترین نـا مـادری اُمُّ البـنـین است از بعد زهرا حیدرش را بهترین است گـویـد کـنـیرم بـهـر فـرزنـدان زهـرا بر این ادب از او، هزاران آفرین است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت امُّ البنین سلام الله علیها
داغ تـو تا ابـد بـه دلـم داغ مـادر است ای بانویی که شأن تو از شأن حیدر است یک عـمر غصه دار غـم فـاطمه شدی حالا غمت شبیه همان داغ کوثر است کردی تمام هستی خود وقف مرتضی گفتی فقـط علی ست وصیِّ پیمبر است اُمُّ الـوفـا و اُمُّ الأدب، کــان مـعــرفـت یک ذرّه از صفات تو ای شیر دختر است تا روز حشر مشیِ ولایت پـذیـریات درسی برای پیروی از دین و رهبر است بر دشمنان فاطمه بودی چو ذوالـفـقار بر پور مرتضی ز همه مهربان تر است ای مــادر چـهـار مـسـیـحـای کــربـلا بر مریم این مقام تو هم حسرت آور است این افـتخار چار شهیدت کجا و چون؟ با مـادر حـسین شدن تو بـرابر است؟ ای آفـتـاب عـفّـت و ایـثـار و معـرفت جـانـم فـدای تو که عـباس پرور است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت امُّ البنین سلام الله علیها
فـدای حُسن دلانگـیز باغـبان شده بود بهار، با همه سرسبزیاش خزان شده بود چهار دسته گُـلش را به پنج تن بخشید مقیمِ خاکِ درش، هفت آسمان شده بود چه سربلند و سرافراز امتحان پس داد برای عرض ادب، سخت امتحان شده بود به عشق «شیر خدا» از یل دلاور خود گذشت اگرچه در این راه نیمهجان شده بود چه امتحان بزرگی! که در رثای حسین و نه به خاطر فرزند؛روضهخوان شده بود اگر چه پـیـر شد از داغِ بـیامان، اما به پشتوانهٔ زینب دلش جوان شده بود فـدای «اُمّ اَبیهـا» شدن علامت داشت به این سبب قد «اُمّ البنین» کمان شده بود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت امُّ البنین سلام الله علیها
شعر با مدح تو بی بی واژه باران میشود نوبت وصف تو شد طبعم غزلخوان میشود عطر عصمت در نفس داری که گاهی جبرئیل بعد زهرا باز در این خانه مهمان میشود غـیـرت فـرزند تو آئـیـنۀ کـربوبلاست عصر تاسوعا دلش پابست پیمان میشود هیچ فرهنگ لغت معـنی نکرده اینچنین آنکه در قاموس تو عباس، ایمان میشود دامـنت بـاغ بـهـار یـاس شـد، اُمُّ البـنـیـن خاک نه، حتی بهشت از آن گلستان میشود بسکه سوز روضه دارد نوحههایت در بقیع سنگ میگرید، دل دشمن پریشان میشود قـرنها بگـذشـته اما در بقـیع خـاطرات نـالـههایت مثل آتش در نیـستان میشود مـادری داغ چهار آئیـنه بر دل دارد، آه صبر، پیشِ صبر تو، سر در گریبان میشود کردهای با معـرفت آن قـدر کسب آبـرو هر چه خواهی از خدای اهلبیت، آن میشود دست لطفت امتداد هـل اتای کـوثر است هر که حاجت پیش تو آورد سلطان میشود این همه قول و غزل یک قطره از دریای توست عـقل در فهم کمالات تو حیران میشود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت امُّ البنین سلام الله علیها
روزی که پا به عـرش معـلا گذاشتی! بر هرچه داشت نقش تو را، پا گذاشتی در هـیـئت کـنــیـزی اولاد فــاطــمــه: ایـنـگـونـه پا به خـانـه مـولا گـذاشـتی میریخت از نگـاه تو احساس مادری مرهـم به زخـم زینب کبـری گـذاشتی مولا صدا بزن، نه بـرادر! حـسین را این جـمـله را تو بر لـب سـقا گـذاشتی در کـربـلا بـرای دل سنـگ کـوفـیـان چـار آیـنـه بـه رسـم تـمـاشـا گـذاشـتی با تو بـقـیـع داغ دلـش تـازه شد که تو پـا جـای پـای غـربت زهـرا گـذاشـتی پیش از تو نوحه، شور حماسی نمیگرفت رسم خوشی ست آنچه که بر جا گذاشتی از خوان نوحهخوانی تو آب میخورد چشمان خـیس ما که بر آن پا گذاشتی
: امتیاز
|
زبانحال حضرت امُّ البنین سلام الله علیها
من و کـنـیزی آل عـبا خدا را شکر من و حـریـم ولی خدا، خدا را شکر کنـیـز فـاطـمه بودن چه عـزّتی دارد من و عنایت خیر النّسا خدا را شکر مرا به رخصت زینب خدا پـناهم داد که با حـسین شدم آشـنا خـدا را شکر خدا نوشت شوم مادر حسین و حسن کـشـید آخـر کـارم کجا خـدا را شکر خـدا نـوشت که من مـادر اباالـفـضلم که او شود به حسینم فدا خدا را شکر شوند جمله پسرهای من غلام حسین کـنـند نـوکـری مجـتـبی خدا را شکر عزیز فـاطمه! زیـنب! بیا در آغـوشم بـیا به دامن مـادر بـیا خـدا را شکـر نـویــدِ پــورِ عـلــمـدار داده مــولایـم برای یاری کرب و بلا خدا را شکر برای روز عـلمـداریاش دعـا بکنیم که هست آبروی خیمهها خدا را شکر شنیدهام که دو دستش ز تن جدا گردد به تیر و نیزه شود مبتلا خدا را شکر شنیدهام که به صورت فتد زمین بیدست مگر که خیمه بماند بجا خدا را شکر شنـیدهام زتعصب پس از شهادت هم سری برآورد از نیزهها خدا را شکر شنیدهام که حسین از قـفا شود بیسر و اهل کوفه کنند از جفا خدا را شکر شنـیـدهام که لـباس اسیـریات بر تن کُـنی کـنارِ تنِ سر جـدا خدا را شکر شنیدهام که شود پـاره پـاره معجـرها حجاب کس نشود بر ملا خدا را شکر پس از گذشت اسارت که از سفر آیی سپاهِ خـصم در آید ز پا خدا را شکر
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت امُّ البنین سلام الله علیها
اُمُّ البنین بعد از حسین اُمُّ الأدب شد شاگرد درسش، کـربلا اُمّ وهب شد در تربیت بر مادران هم مادری کرد شیر آفرینی که چُنین فخر عرب شد خود را کـنـیـز خانه میدانـست اما از لطف اهل خانه او زهرا نسب شد حتی ادب پیش ادب هایش ادب کرد حتی وفا هم از وفایش در عجب شد اُمُّ القمر یعـنی که نوری در سیاهی یعنی که فرزندش چراغ راه شب شد در آن هیا هو حق مـادر را ادا کرد نگذاشت روی خاک سر، زهرا سبب شد
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت امُّ البنین سلام الله علیها
میسوخت و در سینه آهی شعلهور داشت از بعد زهرا حال و روزی خون جگر داشت جـانهـا فـدای آنکه به طـفـلان زهـرا از هر کس دیگر ارادت بیـشتر داشت
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت امُّ البنین سلام الله علیها
مـاه، میگـویند پشت ابـر پنهـان میشود ماهت ای بانو شبی بر نیزه تابان میشود مادر سقا! اگر بـاران نـمیبارد چه باک آب، درس اول مـا در دبـسـتان میشـود دامنت عباس پرور شد تعجب هم نداشت مـور هم باشد کـنار تو سـلیـمان میشود در عرب را که نـمیدانم ولی اُمُّ البنـین! هرچه ایرانی است با عباس سلمان میشود میکند فـرزندت ای بانو مگر پیغـمبری ارمنی هم روز تاسوعا مسلمان میشود خـانۀ عـبـاس تو دارالشـفـای دردهـاست درد بی درمان هم اینجا زود درمان میشود
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت امُّ البنین سلام الله علیها
وجودِ اهل محبّت همیشه در خطر است تـقـرّبِ دل عـاشـق به آه شـعـلهور است چگـونه مُـرده بخـوانـیـم آن کسی را که تمام عمر خودش با حسین همسفر است غـبـار معصیت از دامنـش گـرفـته شود کسی که کاسۀ چشمش ز آبِ دیده، تر است شبی که سر نشود با حسین و گریه بر او همان شبی ست که فرمودهاند بیسحر است نـمـاز نـافـلـۀ شـب بـدون اشـک حـسـین عبادتی ست که مانند نخـلِ بیثـمر است فـدای خـانم محـنت کـشـیدهای که هـنوز بقیع از نفس روضههاش خونجگر است هـنـوز امّ بـنـین، مـادر چـهـار یـل است شبیه نجـمه و لیـلا اگرچه بیپـسر است در آفــتــاب کــنــار ربــاب مـیســـوزد شریک شرمِ به جا مانده در دل قمر است ز داغ مـاه، بـه ابــروش خــم نــیـاورده غم حسین کشیده که دست بر کمر است از آن چهار رشیدی که از کَـفَـش رفـتند تمام دلخوشیاش تکّههای یک سپر است
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ حضرت امُّ البنین سلام الله علیها
روشـنـا تـر ز آب اُمّ بـنـیـن بـانـوی بـا حـجـاب اُمّ بنـین انــتــخـاب ابــوتــرابـی تــو افـتـخــار بـنـی کـلابـی تــو خانه دار علی پس از زهرا بیقـرار عـلی پس از زهرا خـانـهات خـانـۀ ولایت بـود هـمـسریِ عـلـی برایت بود چقَـدَر خوب بخت تو وا شد زنـدگـانـی تـو چه زیـبـا شد قلب و جانت شده به نام علی که شده شوهرت؛ امام علی بـا حـضورت بـهـار آوردی عـطـر زیـبـای یـار آوردی آمـدی بـوی فــاطــمــه آمــد خـنــده روی لـب هـمـه آمـد تو برای هـمه عـزیـز شـدی پیش زینب ولی کـنیـز شدی آسـمان هستی و قـمـر داری دُرّ و گوهر به روی سر داری در حیا و شرف قَـدَر هستی مـادر چـار تا پـسـر هـسـتی بـه تـو و مــادریات ایـوالله مـادرِ مـهـربـانِ «عـبـدالله» دلت از عرش هم فراتر بود »جعفرت»درحماسه محشر بود دامنت مهد زهد و ایمان بود اثـر پاکی تو «عـثمان» بود به به از این یقین و اخلاصت همه عـالم فـدای «عباست» عصمت بینظیر تو عشق است شوکت شرزه شیر تو عشق است دانـشِ مکـتـبت دلـیـری بود خانهات کهکشان شیری بود پـسرانت اگـر چه یـل بودند بـه وفـا و ادب مـثـل بـودنـد درس مردی تو یادشان دادی از خودت عشق را نشان دادی کربلا شور جلوه گاه تو بود نـوبـت جـلـوۀ سـپـاه تـو بود ادبـت بـود رو سپـیـدت کرد تـا ابـد مـادر شـهـیـدت کرد شرف و شمس حق، نگینت کو؟ آی اُمُّ البـنـین؛ بنـیـنت کو؟؟
: امتیاز
|